جدول جو
جدول جو

معنی دار ولگ - جستجوی لغت در جدول جو

دار ولگ
برگ درخت، برگ نوعی گیاه انگلی که بر روی تنه ی درختان روید
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رِ مُ)
پایتخت. دارالملک. مرکز فرمانروایی:
دار ملک خویش را ضایع چرا باید گذاشت
مر سپاهان را چرا کرده ست بر غزنین گزین.
فرخی.
، سرزمین:
نخستین بار گفتش کزکجایی ؟
بگفت: از دارملک آشنایی.
نظامی.
، کاخ. قصر:
کلید همه دارملک سلاطین
بزیرگلیم گدایی طلب کن.
خاقانی.
رجوع به دارالملک شود
لغت نامه دهخدا
برفی که روی شاخه های درخت بماند و یخ بزند
فرهنگ گویش مازندرانی
گندم آسیاب، تنه ی خالی شده ی چوب ضخیم جهت انباشت گندم، اشیای
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی انگلی و همیشه سبز بر روی درخت انجیلی و ممرز
فرهنگ گویش مازندرانی
پرنده ی شکاری
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست درخت، پوست تازه ی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
لان های که پرندگان بر تنه ی درختان سازند
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان میان رود
فرهنگ گویش مازندرانی
قورباغه ی سبز درختی
فرهنگ گویش مازندرانی
موش درختی
فرهنگ گویش مازندرانی
شاخه ی درخت، سرشاخه ی قطع شده ی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
تیر دار ولگ
فرهنگ گویش مازندرانی